گفتگوهای صلح؛ الهیات طالبانی یا حقوق شهروندی؟
این روزها تلاشهای مبنی بر ختم جنگ و استقرار صلح در افغانستان از شدت بیشتر برخوردار گردیده است و نشانههایی دیده میشود که قدرتهای بزرگ برای پایان جنگ در افغانستان به توافقات هرچند ابتدایی نزدیک شدهاند.
بدون هیچ تردیدی استقرار صلح در افغانستان از اولویتهای مهم و حیاتی مردم افغانستان است که در فقدان آن زندگی مردم افغانستان چیزی کمتر از جهنم نیست، اما بهرغم این اهمیت حیاتی، استقرار صلح تنها قطع جنگ و متارکه جناحهای متخاصم نیست که با خاموش شدن صدای جنگ، جامعه به صلح و آرامش دست یافته باشد.
جنگ جاری در افغانستان به مرز چهل سالگی میرسد که در آن بازیگران متعدد با رویکردها و رفتارهای متفاوت نقش آفریدهاند. اما الهیاتی که در سالهای اخیر پشتوانه یک طرف این جنگ بوده است و هنوز هم به شدت در حال گسترش میباشد، چیزی نیست که تعمیم آن در سرتاسر افغانستان بتواند مرجع و منبع تامین امنیت و استقرار صلح پایدار در افغانستان قرار گیرد.
از همین رو نگرانیهای که از لابلای گفتگوهای صلح و مشخصا از خلال گفتگوها با طالبان قابل درک و دریافت میباشند، همین است که نکند در فرجام توافق با این گروه، نظامی روی کار آید که مبنای حقوقق آن الهیات طالبانی باشد.
مردم افغانستان دست کم در هجدهسال اخیر به کمک و مساعدت جامعه بینالمللی به آزادیهای قابل توجهی در عرصههای مختلف زندگی دست یافتهاند که از آن به عنوان دموکراسی یاد میشود.
پشتوانه حقوقی این دموکراسی قانون اساسی است که با زحمت فراوان و پس از سالهای متمادی پریشانی و بیقانونی، تهیه و تصویب گردیده و با تمام تشریفات حقوقی مرعیالاجرا شده است.
این قانون با تمام کاستیها و تعارضاتی که در خود دارد، به عنوان یک وثیقه معتبر ملی، آزادیهای مدرن مدنی را برای اتباع افغانستان ضمانت کرده است، اما اگر قرار باشد که استقرار صلح در افغانستان به قیمت از دست دادن تمام این آزادیهای ضمانتشده در قانون اساسی و در نهایت به بهای قانون اساسی نافذه تمام شود، هرگونه امیدواری به استقرار صلح پایدار از یک سرآب شاعرانه و عاشقانه بیشتر نخواهد بود.
طالبان از چشماندازی که مورد تحلیل و تفسیر قرار بگیرند و از هرکجا که تمویل و تجهیز شوند، در نهایت بر اساس و پشتوانه یک الهیات خشن دینی منسجم گردیدهاند که هم برای آنها امکان بقای سیاسی و هم روحیه جنگی میبخشد.
از این رو ما اگر بر این باور باشیم که طالبان به این سادگی و به این آسانی از این الهیاتی که در بستر آن از سر و مالشان گذشتهاند، صرف نظر میکنند، خیلی سادهانگارانه خواهد بود.
فراموش نکنیم که الهیات طالبانی، تنها مختص طالبان نیست و فراوانند جماعتهای دیگری که ظاهرا طالب مسلح نیستند، اما با همان الهیات طالبانی به زندگی و پدیدههای پیرامونشان مینگرند. به تعبیر دیگر، الهیات طالبان خریداران فراوان دارند و حتی تسلط نسبی آنها بر اقتدار دولتی، آزادیهای تعریفشده در قانون اساسی را با چالشهای بسیار جدی مواجه خواهد کرد.
از همین رو این نگرانی در میان افراد و نهادهایی که برای آزادیهای شهروندی و مدنی هزینه کردهاند و آن را از شرایط اولیه توسعه میدانند، به شدت جان گرفته است که نکند دموکراسی و مظاهرات آن، روزهای آخر عمر خود را در افغانستان سپری نمایند؛ زیرا دموکراسی که ما برای تحقق و تمثیل آن تلاش کردهایم، چیزی نیست که محصول اندیشه و تفکرات بومی ما باشد؛ بل مجموعهیی از پارادایمهای ناهمخوان با سنتها و باورهای تاریخی ماست که با کمک و حمایت جامعه بینالمللی وارد مناسبات حقوقی ما شده است.
بنابراین با توجه به این واقعیت، بقای این دموکراسی بیشتر از همه به کمک و حمایت جامعه بینالمللی نیاز دارد که بتواند بهعنوان یک جریان فراگیر فکری و رفتاری وارد الگوهای فکری و رفتاری جامعه گردد.
مجموعه سنتها و باورهایی که اما بدنه الهیات طالبان را شکل و محتوا بخشیده است، ریشه در سنت و باورهای تاریخی این منطقه دارد و از همین رو حذف آن از مناسبات حقوقی و شهروندی جامعه، به این سادگی امکانپذیر نمیباشد.
نفس همین واقعیت میتواند موجب نگرانی کثیری از مردم افغانستان گردد که دموکراسی و حقوق شهروندی را سبب سعادت و توسعه در افغانستان میدانند.
گفتگوهای صلح ادامه دارد و از خلال این گفتگوها قراردادهای جدیدی سر بیرون خواهند کرد، اما این نگرانی را باید جدی گرفت که نکند مبنای حقوقی این قرارداد الهیاتی باشد که طالبان را برای سالهای متمادی برای جنگیدن با دولت افغانستان انگیزه بخشیده است.
روزنامه راه مدنیت/ سرمقاله