روایت

روشنفکر عصر ما!

نهم نوامبر زادروز محمد اقبال؛ شاعر، مفکر و فیلسوف نامدار کشمیری است. جالب اینکه هرچند روز تولد اقبال بر همگان معلوم است، سال تولدش مانند سرزمین آبایی‌اش کشمیر در منگنۀ رقابت‌های منفی هند و پاکستان پرمناقشه باقی مانده است.

سالروز واقعی او ۱۸۷۴ است، اما دولت پاکستان به دلیل یک غفلت شرم‌آور آن را به ۱۸۷۷ تغییر داده است. داستانش از این قرار است که در سال ۱۹۷۴، زمانی‌که پاکستان غرق مناقشات داخلی بود، هند صدسالگی اقبال را تجلیل می‌کند، به‌نامش تکت پست اجرا می‌کند و برنامه‌های ادبی در یادبود شاعر بزرگ اردو راه می‌اندازد. دولت پاکستان که در مقابل چنین عملی کاملا غافلگیر می‌گردد، از همان چال‌های معروف پاکستانی می‌زند، اسناد شهرداری زادگاه اقبال را جعل می‌کند و تاریخ تولدش را از ۱۸۷۴ به ۱۸۷۷ تبدیل می‌نماید تا مثلا فرصتی برای تجلیل صدسالگی مردی پیدا کنند که نه‌تنها جامع‌ترین روح خلاق آن سرزمین بود؛ بل در واقع اولین کسی‌که وجود یک کشور خاصِ مسلمان‌های هندی را پیشنهاد کرد.

به‌هرحال، نگارنده به‌عنوان کسی‌که از لحاظ تفکر مادی و معنوی مدیون اندیشه اقبال هستم، از راه ارادت نکته‌هایی چندی در باب اینکه چرا ما امروز بیشتر از هر روز دیگر به اقبال نیاز داریم عرض می‌کنم:

– اقبال یک روشنفکر تمام‌عیار است‌. گاه در نوشته‌هایش تناقض دیده می‌شود، اما این تناقض‌ها عمدتا به‌دلیل قرار گرفتن صادقانۀ او میان دو عصر است. او اگر از یک‌سو نقاد سنت‌های تاریک دینی در شرق است، در سوی دیگر نمی‌تواند هژمونی مطلق فکری غرب استعماری را پذیرا باشد. هرچند فردیت غربی و واهمه اختیار برایش گیراست، نمی‌تواند از فرهنگ پربار اخلاقمند شرقی دست بشوید. می‌خواهد شرق را بیدار کند، اما نه به‌شکل انقلاب اسلامی ایران یا سکولاریسم بی‌هدف اتاترکی، بل خواهان زنده شدن شرق با حفظ ارزش‌های کنفوسیوسی، بودایی و اسلامی همراه با تزریق خردِ علمی مدرن است‌. آیا او پاسخ واضح و منطقی برای این پروژه پیچیده تاریخی دارد؟ ابدا نه و نه هم‌ چنین ادعایی دارد. شاید از همین روست که به‌جای رو آوردن به مقاله‌نویسی و ایدئولوژی‌بافی، دغدغه‌هایش را نیچه‌وار و به رسم مرادش رومی در قالب شعر سروده است‌.

– اقبال جالب‌ترین و زیباترین تعریف دینی اسلامی را برای جهان مدرن عرضه می‌کند‌. در روایت روشنفکری اسلامی که سرآغازش کسانی چون جمال‌الدین افغانی و محمد عبده بودند، او اولین مفکریست که درک وسیع از اندیشۀ مدرن دارد و در عین حال عبور ناقابل انکار بر سنت اسلامی. نویسنده کشمیری‌نژاد با تسلط کامل بر اردو و فارسی که قبل از ادامه تحصیلاتش در دانشگاه‌های بریتانیا و آلمان، استاد زبان عربی در دانشگاه پنجاب بود، بدون شک نزديک‌ترین موجود به یک نابغه تمام‌عیار مدرن است. تسلط اقبال بر خرد صوفیانه و فلسفی اسلامی چنان سنگین است که مولاناشناسان طراز اول از قبیل نکولسن و آن ماری در کنار رومی‌شناسی به شغل اقبال‌شناسی نیز رو آورده‌اند.

– اندیشه ضداستعماری اقبال بر پایه احیای شرق استوار است. آنچه اکثر خوانندگان اقبال به اشتباه اسلام‌گرایی می‌خوانند در واقع شرق‌گرایی اقبال است‌. در این زمینه او به‌شکل غیرمستقیم کسانی چون نهرو را نیز متاثر ساخته است. از یاد نبریم که اقبال شاهد زوال بی‌سابقه تمدن‌های شرقی در طول حیاتش بود. او که بازمانده نظم گورکانی هند بود، به چشم سر سقوط امپراطوری چنگ چین و عثمانی ترکیه را دید. به‌عنوان میراث‌دار این تمدن‌های سرکوب‌شده، او عیب این فرهنگ‌ها را در رسمِ گوسفندی جبرباوری می‌دید و شاید در نتیجه همان بود که جدی‌ترین بحث اخلاقی فلسفی یعنی گفتمان خودی را مطرح کرد. به باور اقبال، انسان شرقی با ردِ تفکر گله‌وار تقدس‌ جمعی می‌تواند ماهیت تک‌روحی درونی خود را دریابد و با باز نمودن قفل‌های آویخته بر دروازۀ‌ خرد به خودباوری‌ای برسد که پادزهرِ استعمار مادی و استثمار فکری شرق توسط غرب خواهد شد.

– و اما جهان‌باوری اقبال او را از واقعیت‌های زمینی دور نکرد و برعکس اکثر‌ متفکرین هم‌رده‌اش حداقل یک کار بزرگ سیاسی انجام داد و آن تزریق اندیشه استقلال‌طلبی در میان مسلمین هند بود‌. چنانچه در بالا تذکر دادم، اقبال یک شرق‌باور بود و با نژاد برهمن هندی و مقام معتبر صوفی و تحصیلات عالی غربی کاندیدای مناسبی برای اتحاد هند بود. در واقع تا ختم مرگش، یکی از چهره‌های بی‌جنجال فضای سیاسی هند بود؛ چنانچه نهرو در آخرین روزهای مرگش به دیدارش می‌آمد و از کمال احترام روی زمین چهارزانو می‌نشست. از هنددوستی اقبال همین کافیست که او ترانه‌ساز معروف‌ترین سرود ملی هند بود که تا امروز نظیرش را کسی تولید نکرده است‌.

اما این اقبال جهان‌گرا، فرازمینی و شرق‌دوست در آخر عمرش خواهان ایجاد حکومت مستقل مسلمان‌ها در شمال‌غرب هند می‌گردد‌. مطمئنا او شاهد کشتار ارامنه و یهود بود و از روزگار وحشتناک دَلِت‌های فرودست هندی آگاه. بر علاوه او خود اقلیتی در اقلیتی اندر اقلیت (برهمن‌زاده کشمیری که در میان پنجابی‌های مسلمان اقلیت بود و مسلمان‌ها خود در قلمرو هند آسیب‌پذیر) بود و شاید از همین‌رو نقاد هژمونی گردید و مسلمان‌های هندی را از ظهور طوفان‌وار هژمونی خودآگاه هرچند صلح‌آمیز هندو برحذر داشت.

از این‌روست که بعد از استحکام استبداد مذهبی، قومی و قرون‌وسطایی در افغانستان، نزدیکی هرچه بیشتر با فکر عیارانۀ اقبال حس می‌کنم‌. او بدون شک روشنفکر عصر ماست!

نویسنده: جواد جاوید/ لندن

نوشته‌های مشابه

دکمه بازگشت به بالا