اسلایدشوتحلیل

یک قتل و چند فرضیه

عصر دیروز مولانا «سمیع‌الحق» از حامیان خشونت‌های دهه‌های اخیر افغانستان، در منزل شخصی‌اش واقع در «بحریه تاون» شهر راولپندی پاکستان با ضربات چاقو به قتل رسید. ساعتی پس ‌ازاین حادثه، این سوال به وجود آمد که چرا و چه کسی او را به قتل رسانده است؟

تاکنون نظر قطعی درباره چرایی و چگونگی قتل این حامی طالبان افغانستان، وجود ندارد و آنچه در این یادداشت مطرح می‌شود نیز صرف یک فرضیه و گمانه‌ است.

«حامد الحق» فرزند سمیع‌الحق ساعاتی پس از قتل پدرش در گفتگو با «ایکس‌پرس نیوز» اردوزبان گفت که یکی از دلایل قتل پدرش، مشارکت در مذاکرات صلح افغانستان بوده است. وی تصریح کرد که «برخی ارکان دولت افغانستان و برخی مقامات پاکستانی با میانجی‌گری مولانا سمیع‌الحق در مذاکرات صلح مخالف بودند که امکان داشت برای ترور وی توطیه‌چینی کرده باشند.» حامد الحق گفت که «موضوع را با نهادهای امنیتی پاکستان در میان گذاشته بود.»

از اظهارات فرزند سمیع‌الحق مشخص می‌شود که پدرش اخیرا در دولت پاکستان نیز مخالفانی پیدا کرده بود که تا سرحد قتلش با او مخالفت می‌کردند.

بنابراین، احتمال می‌رود، قتل سمیع‌الحق توسط عناصری از ارتش و سازمان اطلاعات پاکستان یا «آی.اس.آی» برنامه‌ریزی شده باشد. علت آن‌هم این بوده که سرویس‌های امنیتی پاکستان هرگز دوست ندارند کسی بدون هماهنگی با آنان، در قضایای افغانستان از جمله مذاکرات صلح دخالت کند.

این گمانه زمانی تقویت می‌شود که سمیع‌الحق چندی پیش، دولت پاکستان را از ورود به مذاکرات صلح افغانستان برحذر داشته بود. از طرف دیگر، خبرگزاری «دیلی اکسپرس» پاکستان، به نقل از پولیس این کشور گزارش داد که قتل مولانا سمیع‌الحق، یک حادثه تروریستی نبوده؛ بل عاملان این رویداد، به علت خصومت شخصی، وی را کشته‌اند. اگر پولیس پاکستان، بر این موضع خود ایستادگی کند، به احتمال زیاد، پرونده قتل مولانا سمیع‌الحق از اولویت بررسی خارج گردیده و چه‌بسا که اصلا پیگیری نشود و این همان کاری است که آی.اس.آی می‌خواهد.

گمانه بعدی درباره قتل سمیع‌الحق، دخالت سرویس‌های اطلاعاتی و استخباراتی افغانستان در این ماجرا است. آنچه تاکنون درباره حمایت سمیع‌الحق از طالبان افغانستان گفته شده، کمتر از آن بوده که گفته شده است. سمیع‌الحق، از بدو شکل‌گیری جریان‌های تندرو در افغانستان مثل طالبان و شبکه حقانی، با قاطعیت در حمایت از آنان برخاست و تا لحظه کشته شدن، لحظه‌یی در پشتیبانی از این گروه‌ها تعلل و درنگ نکرد.

او نقش ستون خیمه را برای طالبان و شبکه حقانی در پاکستان داشت که هرگاه قرار بود، این خیمه متزلزل شود، سمیع‌الحق آن را با لابی‌گری، استوار نگه می‌داشت.

بنابراین، حذف فیزیکی او برای سرویس‌های استخباراتی افغانستان بسیار مهم بود و بعید نیست که قتل سمیع‌الحق توسط اداره امنیت ملی افغانستان برنامه‌ریزی شده باشد.

در دوره داکتر نجیب‌الله نیز سازمان اطلاعات افغانستان، طرحی را برای ترورهای هدفمند در پاکستان اجرا کرد که نتیجه خوبی داده بود. اگر دولت افغانستان نیز چنین طرحی را روی دست گرفته باشد، به خطا نرفته است.

البته می‌دانید که این‌ها در سطح یک گمانه بوده و نمی‌توان اصل ماجرا را بر آن گذاشت. در این میان، از یک فرضیه دیگر نیز نباید در قتل سمیع‌الحق غافل شد و آن این که شاید او در ارتباط با حوادث اخیر در افغانستان چون ترور «عبدالجبار قهرمان» و «عبدالرازق»، به قتل رسیده باشد.

هر چند نفوذ اچکزی‌ها هم‌تباران عبدالرازق در ارتش و نهادهای امنیتی پاکستان اندک است اما آنان در سطح اجتماع و جامعه پاکستان، دارای قدرت بوده و این توانایی را دارند که با ورود به خانه یکی از دشمنان‌شان مثل سمیع‌الحق، کار او را ساخته باشند.

با این وجود، حل معمّای قتل سمیع‌الحق به این سادگی نیست؛ زیرا در کشوری مثل پاکستان، معمّای‌های ترورها به‌راحتی حل نمی‌شوند چون قرار بر این است که حل نشوند. هرچه باشد دیگر سمیع‌الحق نیست تا با لابی‌گری برای طالبان، خطرات را از این گروه دفع کند ولی نبود او، به معنای ختم خشونت‌ها در افغانستان هم نیست، زیرا برای پایان کار طالبان و تروریزم، باید ده‌ها سمیع‌الحق دیگر هم به سرنوشت او دچار شوند تا افغانستان به ثبات برسد.

محمد مرادی؛ تحلیل‌گر/ قندهار

نوشته‌های مشابه

دکمه بازگشت به بالا