تحلیل

رفاه همگانی باید در اولویت حکومت آینده باشد

عبدالرازق وطن‌پال؛ پژوهشگر

بحث دولت رفاه و مهیا نمودن زندگی رفاه‌مند در طول تاریخ مورد توجه برخی از متفکران بوده است؛ چنان‌چه ارسطو می‌گوید: «دولت به‌خاطر زیستن به‌وجود می‌آید و به‌خاطر خوب زیستن ادامه می‌یابد.» هم‌چنان از نظر تعدادی از متفکرین اخلاقی نیز دولت باید درست‌رفتاری را بی‌وقفه پرورش دهد، زندگی اخلاقی مردم را اصلاح و کنترول کند و آب و خاک را برای انسان قابل زیست و راحت گرداند.

از جانب دیگر اندیشه دولت رفاه این است که سنگ‌پایه دولت رفاه فرد است و دولت رفاه برای توسعه هماهنگ او طرح‌ریزی شده است.

بنابراین هدف دولت رفاه تامین حد اعلای پیشرفت و راحتی فرد است. همه فعالیت‌های آن به رفاه عمومی مربوط است.

به باور هربرت لهمن: «دولت رفاه دولتی است که در آن مردم آزاد هستند استعدادهای فردی خود را پرورش دهند، در مقابل زحمات خود پاداش عادلانه دریافت کنند و در پی کسب سعادت و خوش‌بختی باشند بی‌آن‌که ترس از گرسنگی، بی‌مسکنی یا ستم به دلیل نژاد، عقیده یا رنگ مانع باشد.»

بنابراین هدف اساسی دولت رفاه حداقل سطح زندگی و فرصت را برای شهروندان بی‌توجه به نژاد، عقیده و یا رنگ تضمین می‌کند و در عین حال توزیع متناسب درآمد را برای همه شهروندان مهیا می‌سازد.

هم‌‌چنان جان مینارد کینز؛ اقتصاددان معروف انگیسی اصول نظری دولت رفاه را در کتاب نظریه عمومی پول، بهره و اشتغال  (۱۸۳۶) تدوین کرد و از آن پس اقتصاد کینزی یاد می‌شود.

راه حل کینزی برای بحران  سرمایه‌داری آن بود که دولت باید قدرت خود را در زمینه رفع مالیات و افزایش هزینه‌های عمومی به منظور ایجاد تقاضای موثر و انتقال کامل به کار برد.

به‌طور کل، دولت رفاه‌مند پس از جنگ جهانی دوم به‌عنوان سازمان‌دهنده سرمایه‌داری تا حدی جانشین نظام بازار آزاد شد.

باید گفت که یکی از آرمان‌های ملی مردم افغانستان در طول تاریخ به‌خصوص بعد از استقلال کشور رفاه در زندگی‌شان بوده است که به نحوی خواسته‌اند از فقر، گرسنگی، بی‌مسکنی و دربه‌دری در امان باشند.

کشور ما به نسبت این‌که محاط به خشکه بوده و هم‌چنان کوهستانی بودن کشور ضمن این‌که باعث خلق دریاهای خروشان و مناطق ستپ در دو طرف کوه هندوکش شده است، اما در عین حال باعث بسیاری از عوامل فقر و بدبختی اقتصادی نیز برای مردمان این مرزوبوم گردیده است.

حکومت‌ها هم‌چنان مجال این را نیافتند که بتوانند رفاه را به‌وجود بیاورند و هرزمان ‌که خشک‌سالی‌های طبیعی در این کشور زراعتی بیشتر گردیده، حکومت‌ها با چالش‌های جدی در جهت تامین حداقل مواد غذایی برای مردم عاجز مانده‌اند.

خشک‌سالی دوران نخست‌وزیری داکتر ظاهر در دوران حکومت چهل‌ساله محمدظاهرشاه بهترین نمونه و مثال آن است، ولی باید در نظر داشت بحث رفاه‌مندی تنها به بحث تامین ضروریات اولیه زندگی برنمی‌گردد؛ بل طوری‌که در سطور بالا تذکر رفت که هربرت لهمن باور دارد دولت رفاه دولتی است که مجال این را بدهد تا استعدادهای فردی شکوفا شود، مردم در برابر زحمات خود مزد عادلانه به‌دست آورند و هم‌چنان تبعیض در آن جامعه وجود نداشته باشد، ولی در کشور ما از زمان محمدظاهرشاه به این طرف از سوی حکومت‌های افغانستان در این مورد توجه اندکی هم صورت نگرفته است.

 چنا‌ن‌چه تاریخ شاهد است که نه در حکومت چهل‌ساله محمدظاهرشاه، نه  در حکومت کمونیست‌ها و نه هم  در حکومت مجاهدین و طالبان در پیرامون زندگی مرفه مردم توجه صورت گرفت.

این حکومت‌ها نه مجال شکوفایی استعدادها را فراهم ساختند، نه در برابر کارکرد اتباع کشور در ادارات دولتی  تاجایی هم ادارات خصوصی مزد عادلانه پرداختند و نه هم توانستند که تبعیض را از بین ببرند.

باوجودی‌که کمونیست‌ها توانست در زمان محمدظاهرشاه با شعار نظام سوسیالیزم و کمونیزم و مهیا نمودن مسکن، خانه و لباس  توجه بسیاری از مردم را به خود جلب کنند، ولی زمانی که سکان‌دار قدرت شدند نه تنها که این سه مورد را مهیا نساختند، بل به‌جای آن غم و درد را نصیب ملت بیچاره ساختند.

از موجودیت زندگی بهتر و مرفه تعداد معدودی که در زیر چتر نظام سیاسی کمونیستان به سر می‌بردند نمی‌توان چشم‌پوشی کرد. آن‌ها نیز در اواخر حکومت دکتور نجیب‌الله با مشکلات سخت اقتصادی و قحطی مواجه گردیدند؛ زیرا حکومت تمام برنامه‌های رفاهی خویش را بر اساس مرام و مسلک سوسیالیزم شوروی و تحت حمایت مستقیم آن‌ها به پیش می‌برد.

بعد ازسقوط حکومت دکتور نجیب‌الله ضمن این‌که مردم ما هیچ نوع رفاهی نداشتند، با چنان مشکلات اقتصادی دست‌وپنجه نرم کردند که بسیاری از ملل جهان از مقاومت این ملت انگشت به دندان گرفتند.

در طی دهه هفتاد خورشیدی از یک‌سو جنگ‌های داخلی، مداخله‌های کشورهای همسایه و هم‌چنان ویران شدن زیرساخت‌های اقتصادی  کشور، اقتصاد کشور را به صفر تقرب داد و از سوی دیگر پلان‌های مخربانه همسایه‌های ما روزتاروز در جهت ویرانی زراعت و اقتصاد کشور ما عملی گردید.

بعد از این‌که در سال ۱۳۸۰خورشیدی حامد کرزی به قدرت سیاسی تکیه زد، رفاه همگانی در صدر کار حکومت قرار نگرفت و تعدادی از افراد مافیایی و زورمندان به‌نحوی شرایین اقتصادی کشور را به‌دست گرفتند، طوری‌که بسیاری از نهادهای اقتصادی کشور؛ مانند: وزارت‌خانه‌های اقتصاد و تجارت به‌صورت غیرفعال در این بخش نقش ایفا کردند و کسانی که خواستند در افغانستان خودکفایی و رفاه همگانی مهیا گردد، یا از قدرت برکنار شدند و یا این‌که آن‌ها به شهادت رسانیده شدند.

در این میان کمک‌های اقتصادی که از سوی جهان به‌صورت سخاوت‌مندانه برای کشور سرازیر گردید در دست چند فرد خودخواه، قوم‌پرست و سرمایه‌دارانی افتاد که آن‌ها به جز از خوش‌گذرانی، ظلم و فربه ساختن خود کدام برنامه واحد و جامع را  برای زندگی مردم نداشتند.

جامعه جهانی به‌خصوص امریکا هم‌چنان برای این‌که تعدادی  قوماندانان و رهبران جهادی را مصروف نگه دارد از هر نوع انارشیزم اقتصادی به‌نحوی حمایت کرد و دولت افغانستان را در زمینه قانون‌مند ساختن مساِیل اقتصادی و مالیاتی کمک و همکاری نکردند.

تعدادی هم به این باورند که خود حامد کرزی سواد اقتصادی در بخش دولت‌داری نداشت و در برابرهر نوع قهقرایی اقتصادی و بی‌نظمی‌هایی که در زمینه دادوستد و فساد گسترده‌یی که در بخش کمک‌های جهانی به افغانستان وجود داشت چشم‌پوشی کرد. این امر بالاخره باعث گردید که رفاه در کشور به‌وجود نیاید.

سطح تولید ناخالص ملی بلند نرفت و عاید سرانه یک افغان بیشتر از چهارهزار و 500 افغانی در یک ماه نگردید.

هرچند رییس‌جمهور قبلی کشور حامد کرزی در صحبت‌های دوران حکومت انتقالی خود یکی از شعارهای برجسته آن این بود که خانه و فامیل گرسنه را نخواهید دید، ولی در پایان کار دیده شد که شکاف طبقاتی در جامعه طوری حاکم گردید که عدۀ محدودی توانستند از طرق غیرمشروع پول به‌دست آورند، آسمان‌خراش‌ها بسازند، زمین‌ها را غضب کنند، کرایه آپارتمان‌های رهایشی و خانه را بلند کنند. اما تعداد کثیری از ملت در زیر خط فقر به سر برند و دولت بعد از سیزده‌سال با سرازیر شدن ملیاردها دالر سرانجام با کسر بودجه مواجه گردید.

در طی پنج سال حکومت تحت رهبری محمداشرف غنی هرچند در زمینه رفاه تلاش‌هایی صورت گرفته و حداقل معاش تعدادی از کارمندان دولتی و معلمین در حد ناچیزی افزایش یافت، ولی هنوز هم بر گرسنه خوابیدن بیشتر از میلیون نفر در کشور رهبران حکومت در محافل سیاسی اعتراف کرده‌اند.

از این سبب بوده نگارنده به این باور است که یکی از آرمان‌های همیشگی قاطبه ملت، زندگی مرفه بوده است.

قاطبه ملت در یک قرن اخیر خواهان زندگی بوده است که در آن دولت وظایف اساسی خویش را در قبال مردم به انجام برساند، ضمن تامین امنیت جانی از امنیت شغلی با مزد خوب برخوردار بوده ، صاحب مسکن و زندگی آبرومندانه باشند.

از این جهت هر تیم انتخاباتی که برنده میدان می‌شود ما از آن باکی نداریم، اما مهم‌ترین دغدغه ما این است که حکومت آِینده باید رفاه همگانی را که یکی از آرمان‌های قاطبه ملت است در صدر اولویت‌های کاری خویش قرار بدهد تا باشد که تعداد کثیری از مردم دیگر از گرسنگی و بی‌مسکنی رنج نبرند.

پی‌نوشت:

1- عالم، عبدالرحمن، بنیادهای علم سیاست، ص 375، چاپ سوم، نشر نی، تهران سال 1376.

2- بشریه، حسین، آموزش دانش سیاسی، ص 181، چاپ اول، نشر نگاه معاصر، سال 1382.

نوشته‌های مشابه

دکمه بازگشت به بالا