گفتگو

وقتی تنانگی با عشق می‌آمیزد، زیبایی و هیجان‌اش را دوست دارم

معمولن براي مصاحبه با كسي بايد آدرس خانه و محل كارش را گرفت و در فرصتي مناسب مهمانش شد و در گرفتن جواب سوال‌ها اصرار كرد. يا اينكه دعوتش كرد و نمك‌گيرش تا بشود يك مصاحبه داغ و لب‌سوز گرفت! اما متاسفانه ما در اينجا، خيلي از مواقع از اين امكانات محروميم. يعني وقتي مي‌خواهيم يك‌سلسله مصاحبه‌ها را شروع كنيم، مي‌بينيم تعداد زيادي از اين آدم‌ها اينجا نيستند. ما مثل دانه‌هاي كاج در سراسر زمين پراكنده شده‌ايم. هرچند انترنت اين روزها قسمت زيادي از اين دشواري را رفع كرده، اما تفاوت زمان‌ها و روزهاي تعطيلي باز هم مشكل‌ساز است. اين بار به سراغ زني نويسنده؛ ناهید مهرگان رفته‌ايم كه كيلومترها از زادگاه و وطنش دور افتاده است. سوال‌ها را برايش فرستاديم و او هم جواب‌ها را مرتب و تميز برايمان فرستاد. راستش بيشتر دوست داشتم روبروي هم بنشينيم و چاي بنوشيم و خيلي بيشتر از اين‌ها سوال‌پيچش كنم، اما نشد كه بشود!

كمي از خودتان بگوييد

در شانزدهم عقرب 1362 در هرات تولد شدم. دو خواهر و سه برادر دارم. صنف هفت مکتب بودم که برادران کرزی مملکت را گرفتند و مکاتب بسته شد. از سال 2003 در آلمان زندگی می‌کنم، اینجا پرستاری خوانده‌ام و کار می‌کنم.

از چه زماني شروع به نوشتن كرديد؟

حدود چهارسال است كه به‌صورت جدي مي‌نويسم. البته قبلن هم مي‌نوشتم، اما نوشتنم در حوزۀ شعر بود و وبلاگ‌نويسي. يك مجموعه شعر آماده هم داشتم، ولي به دلايلي چاپ نشد. حالا رماني از من چاپ شده با نام: بگذار برايت بنويسم.

كمي در مورد رماني كه نوشته‌ايد صحبت كنيد

همين‌قدر مي‌توانم بگويم كه رمان من داستان يك زن است. زني كه همسرش را در آلمان ترك مي‌كند و به افغانستان برمي‌گردد. دوستاني كه مايلند بيشتر بدانند، سعي كنند كتاب را تهيه كنند و بخوانند. فكر مي‌كنم رمان خودش حرف‌هايي كه لازم است را به خواننده‌اش مي‌گويد. اما در مورد اينكه براي چاپ آن چقدر اذيت شدم، مي‌توانم داستان‌هاي زيادي برايتان بگويم! در نهايت نشر «نبشت»، چاپ آن را بر عهده گرفت كه هم نسخۀ چاپي و هم نسخۀ الكترونيكي آن در دسترس قرار گرفته است.

برای نویسنده شدن چه کرده‌اید؟ چه تاثیری در زندگی شخصی شما داشته؟

من قصد نویسنده‌شدن نداشتم. به این فکر نمی‌کردم که روزی نویسنده شوم. یما همسرم اما فکر می‌کرد من نویسنده تولد شده‌ام. برای اینکه زندگی خانوادگی ما از هم نپاشد، مجبور به نوشتن شدم.

نویسندگی امروز جز زندگی خانوادگی‌ام شده است. تاثیرش را بر زندگی شخصی خود نمی‌دانم، اما بر زندگی خواهر و برادرانم تاثیر منفی داشته است.

چه تاثير منفي؟

در كل اين صحبت كه نوشتن من در زندگي اطرافيانم تاثير منفي داشته، تا حدي شوخي است، اما نمي‌توان منكر شد كه نزديكانم اهميتي به نوشته‌هاي من نمي‌دادند. به جز همسرم كه تشويق‌كننده بزرگ من براي نوشتن بود. او انگيزه اصلي من براي نوشتن است.

عشق در زندگي‌تان چه نقشي داشته است؟

عشق… عشق از من انسان بهتري ساخته. كاش بگذاريم خود ما و ديگران عاشق باشند.

رابطه نویسندگی و زندگی چیست؟

گاهی زندگی نویسندگی‌ست و گاهی نویسندگی زندگی.

به‌عنوان یک نویسنده زن چه مشکلاتی در نوشتن دارید؟ آیا دلتان خواسته چیزی بنویسید ولی به ملاحظه اینکه زن هستید؛ ننوشتید؟

زن بودن در افغانستان مشکل و نویسندۀ زن بودن، مشکل‌تر از آن است. نویسندۀ زن «زبان» دارد و جامعه آن را نمی‌پذیرد. در نوشتن فکر نمی‌کنم مشکلی داشته بوده باشم، در فکر کردن مشکل داشته‌ام. ذهن من طوری تربیت شده که حوالی چیزهای ممنوعه دور نمی‌خورد.

به‌نظر شما زنان چقدر در بیان خودشان و دیدگاه‌های اجتماعی و حتا سیاسی خود آزادی دارند؟

چرا فکر می‌کنید من باید پاسخ این سوال را بدانم؟ من در جایی که زندگی می‌کنم، این آزادی‌ها را دارم. اما منتظرم این آزادی‌ها در من رسوب کنند.

تنانگی در نوشته‌های شما چه نقشی دارد؟ آیا به جنبه‌های تنانه می‌پردازید و اجازه می‌دهید در نوشته‌های‌تان بروز کند؟

نوشتن از تنانگی به نظر من به‌خودی خود جذاب نیست. وقتی با عشق می‌آمیزد، زیبایی و هیجان‌اش را دوست دارم و به‌عنوان نویسنده می‌خواهم آن را گذرا به مخاطب نشان دهم. گذرا برای اینکه تنانگی به‌نظر من مساله‌يی شخصی است، حتا اگر پای پرسوناژهای داستان در میان باشد.

چرا مردان با جنبه‌های مردانه خودشان راحت کنار می‌آیند و خودشان را بیان می‌کنند؛ مثل تعریف ماجراهای عاشقانه‌شان اما زن‌ها این‌طور نیستند؟ نمی‌خواهند یا نمی‌توانند؟

مردان در شکستن تابوها نظر به‌موقف اجتماعی خود چندمرتبه بیشتر از زنان اجازه دارند. مردان در بیان عواطف خود با چالش‌های بسیار کمتری نسبت به‌زنان روبه‌رو هستند. برخورد جامعه در مقابل بیان مثلن معاشقۀ مردان و معاشقۀ زنان همگون نیست. به‌مردی که ماجرای معاشقه‌های خود را بیان کند، در بدترین حالت شاید برچسب «چشم‌سفید» و «لُچک» را بزنند، اما در مورد زن از گفتن «فاحشه» آغاز می‌شود تا تعرض جسمی، طرد شدن از اجتماع و شاید هم سنگ‌سار. بیشتر ما زنان هنوز می‌ترسیم برای اینکه می‌خواهیم زنده بمانیم، حتا اگر این زندگی در حاشیه‌های جامعه باشد.

آیا بین نویسندگان زن افغان کسی هست که در این زمینه بی‌پروایانه‌تر نوشته باشد؟

نمی‌دانم. آثار داستانی افغانستان را از این دید نخوانده‌ام.

دغدغه اصلی شما در زندگی چیست؟

دغدغۀ اصلی من در زندگی «خانواده» است. «خانواده» آغاز همه چیز است.

نویسندگان معمولن صدای مردم هستند. شما به‌عنوان یک نویسنده زن، فکر می‌کنید چقدر صدای زنان سرزمین‌مان بوده‌اید و آیا زنان در نوشته‌های شما واقعن وجود دارند؟

همیشه وقتی کلمۀ «مردم» را می‌شنوم یا می‌خوانم، در ذهنم گروهی از مردان مجسم می‌شوند، نه زنان و مردان. دوست دارم روزی برسد که این تصور را نداشته باشم. وقتی می‌نویسم، فکر می‌کنم نوشتنم صدا دارد. اما هیچ‌گاه به این فکر نمی‌کنم که آن صدا از کیست. مردان نوشته‌های من همه وجود دارند. زنان نوشته‌هایم اما فقط در دردهای خود وجود دارند.

در نمای کلی، یک زن افغان را چگونه توصیف می‌کنید؟

آیا چنین چیزی ممکن است؟ من زنان شهر زادگاهم را شاید بتوانم در تصویری عمومی توصیف کنم. بیشتر از این برای من مقدور نیست.

آیا قصد بازگشت به افغانستان را دارید؟ چه وقت؟

هر شب که چشمانم در تاریکی‌های هامبورگ گم می‌شوند، منتظرم در روشنی‌های هرات پیدا شوند. من در هامبورگ فکر کردم، در هرات نوشتم.

گفتگوگردان: فرشته حسینی

نوشته‌های مشابه

یک دیدگاه

  1. درود
    مصاحبه کننده متاسفانه سواد روزنامه‌نگاری ندارد و خیلی ضعیف سوال کردند
    امیدوارم فردی مجرب مصاحبه هایتان را انجام دهند!

دکمه بازگشت به بالا