آسیبشناسی حکومتداری و نظامهای سیاسی در افغانستان
ضرورت استفاده از مطالعات مردمشناسانه در بهبود وضعیت افغانستان
گفتگوگردان: کاظم حمیدی رسا، قسمت دوم
دکتور پرسش این است که چطور ذهنیتها نسبت به رشته مردمشناسی تغییر کرد؟ با توجه به اینکه در روزهای نخست تولد این رشته، تلقی بر این بود که رشتۀ مردمشناسی، فرزند نامشروع استعمار و ابزاری است برای مهار مردمی که سرزمینهایشان توسط استعمارگران اشغال میشوند؟
بعدها اوضاع و شرایط تغییر کرد. خصوصا نسلی از انتروپولوژیستهای که بعد از جنگ جهانی دوم دانش آموختند و مطالعات بیشتری را در این زمینه انجام دادند. اینها متوجه شدند که پالیسی دولتهایشان نه بهنفع کشورهای استعمار شده و نه بهنفع کشورهای خودشان در ممالک غربی است. این مردمشناسان غرب در حقیقت سخنگوی این جوامع مستعمره شدند. دیدند که دولتها و حکومتهای خودشان از معلومات خودشان سواستفاده میکنند.
مردمشناسان بهصورت عموم در واقع خود منتقد دولتهای خود شدند. از مطالعاتشان برای انتقاد از پالیسی حکومتهای خود استفاده کردند. بهطور مثال مطالعات مردمشناسی در سالهای 1950 شروع شد. در سالهای1970- 1960به اوج رسید و در همین مقطع یک تعداد از مردمشناسان امریکایی و اروپایی به افغانستان آمدند و مطالعات مردمشناسی در این کشور شروع شد. من شاید جزو نسل اول و در شمار نخستین کسانی باشم که در افغانستان در این رشته تحصیل کردم. علاقمند شدم که مردمشناسی بخوانم. علتاش این بود که استادی داشتیم به نام دکتور ریچار کنگ در فاکولته تعلیم و تربیه، پوهنتون کابل که اصالتا از کانادا و مردمشناس بود. در سال اول او مضمون بهنام مقدمهیی بر علوم اجتماعی را درس میداد. وی میگفت که چقدر رشته مردمشناسی میتواند برای کشور مثل افغانستان مفید باشد. چقدر این رشته میتواند در پالیسیسازی و بهبود وضعیت اداری و اقتصادی کشور در حال رشد کمک کند. کشوری که ساختارها و زیربناهای اجتماعی- اقتصادیاش ضروت به نوآوری داشت. به هر حال سخنان او دربارۀ اهمیت مردمشناسی مرا علاقمند ساخت که این رشته را انتخاب کنم.
همین گروه مردمشناسان در دانشگاههای مختلف امریکا و اروپا درس میدادند و نسل نوی مردمشناسان را تربیه کردند. فقط ده سال پیش بود، امریکاییها برنامه داشتند و میخواستند شماری از انتروپولوژیستها را دعوت و استخدام کنند که بیایند در افغانستان برای اینها معلومات جمعآوری کنند. این برنامه را هیومن تیرین «Human Terrain Program» و یا مطالعه خموپیچهای ساختار اجتماعی میگفتند. در انگلیسی معنایش این بود که مطالعه کوه و تپههای اجتماعی، اما واضح است که آنها برای مطالعۀ کوه و تپهها نمیآمدند. آنها میآمدند که طبقات، ساختار و لایههای طبقاتی مردم و یا جامعه را مطالعه کنند. و شکل و ساختار جامعه افغانستان، شکل کوه و تپه جامعه را پیدا کنند و از آن جهت به برنامه نظامیشان در کشور استفاده کنند.
یکی از مردمشناسان امریکایی که با افغانستان هیچ آشنا نبود این پیشنهاد را به دولت امریکا کرده بود. پول و هزینه زیادی را نیز مصرف کردند. براساس بعضی از آمارها بیش از هفده میلیون دالر را برای استخدام مردمشناسان اختصاص دادند. حتا یک نفر هم از مردمشناسانی که دربارۀ افغانستان شناخت داشتند حاضر نشدند که به افغانستان بیایند. برای اینکه میگفتند نمیخواهند که از مطالعاتشان سواستفاده شود.
به این معنا که از مطالعات ما (مردمشناسان) امریکاییها برای گسترش جنگهای تاکتیکی میخواستند استفاده بکنند و اینکه بتوانند به بهترین وجه جنگ را در افغانستان مدیریت کنند. این اهداف، خلاف اصول اخلاقی مردمشناسی بود.
انجمن بزرگ مردمشناسان امریکا و یا«American Anthropological Association» که بیش از دههزار عضو دارد، یک بخش دارد به نام «کمیتۀ اخلاقیات انجمن مردمشناسی» -ضدیت خود را در برابر این طرح وزارت دفاع امریکا اعلام کردند و گفتند از نظر اخلاقی این برنامه قابل توجیه نیست. هیچ یک از اعضای این انجمن بهشمول خودم این اجازه را به دولت امریکا ندادند که از مطالعات علمی مردمشناسانهشان برای اهداف نظامی و گسترش دامنۀ جنگ در افغانستان استفاده شود.
ما گفتیم اگر دولت امریکا و وزارت دفاع امریکا حاضر باشد که برای تامین امنیت و صلح در افغانستان کار کند ما مشکلی نداریم و از امکانات و برنامههای موثر علمی و مردمشناسانه برای آوردن صلح در افغانستان استفاده میکنیم. اگر معلومات ما بتواند در قسمت آوردن صلح کمک کند، ما حاضریم همکاری کنیم اما نه برای این که امریکاییها بتوانند بهتر جنگ کنند و برندۀ جنگ در افغانستان و کشورهای دیگری شوند. این خلاف اخلاقیات ماست.
بههمین لحاظ است که این علم به مرحلهیی رسیده است که دیگر در خدمت استعمار نیست. در خدمت مردمی است که ما آنها را مطالعه میکنیم. در خدمت جوامع محرومی است که دسترسی به امکانات ابتدایی زندگی را هم ندارند و نتایج این مطالعات برای بهبود زندگی این جوامع و ارتقای کیفیت زندگی آنان استفاده میشود. دفاع از مردمی میکنیم که آنها را مطالعه میکنیم. بهصورت عموم مردمشناسان، سوژۀ مطالعاتشان طبقه محروم است. ما از این طبقه محروم دفاع میکنیم و این یک اصل است در اصول اخلاقی مردمشناسان.
جناب دکتور، از مطالعات مردمشناسانۀ شما و اندوختههای راهبردی شما به چی پیمانه برای بهبود وضعیت افغانستان استفاده شده، به بیان دیگر چی قدر مشورتهای شما در ساختن پالیسی دخیل بوده است، آیا اصولا چنین مشورهیی با شما شده یا خیر؟ این مصاحبه در زمانهیی انجام میشود که یکی از هممسلکان خود شما در راس هرم قدرت در افغانستان قرار دارد؟
نی. متاسفانه دولتهای امروزی چی غربی، چی وطنی، به مشورتها و رهنمودهای مردمشناسان زیاد گوش نمیدهند. اینها همیشه فکر میکنند که مردمشناسان با چیزها و موضوعات بسیار کوچک و خرد و ریزه سروکار دارند. از دید اینها مردمشناسان به موضوعات کلان کشور و جهانشمول نمیپردازند. البته این تنها دلیلی نیست که با مردمشناسان مشورت نمیشود، یکی از دلایل عمده این است که مردمشناسان همواره منتقد پالیسیهای نادرست دولتها و حکومتها و ارگانهای بینالمللی چون بانک جهانی و ملل متحد و غیره بودهاند.
ما بهحیث یک گروه، کسانی نیستم که گفتههای ما به مفاد اینها باشد. دولتها انتظار دارند که کارها و پالیسیهایشان از سوی نخبگان و دانشمندان تقدیر و تایید شوند، اما ما جزو تاییدکنندگان و تقدیرکنندگان روشها و کارکردهای نادرست و مضر به جامعه نیستیم.
این سخن به معنای این نیست که ما پالیسی و کاربردهای معقول را تقدیر و تایید نمیکنیم؛ دلیل داریم. ما میبینیم که پالیسی حکومتها برضد منافع مردم و کتلههای محروم و فقیر جامعه است. همان گونه که پالیسی سیاستهای خارجی امریکا برضد دولت و ملتهای محروم است و منفعت مردم و کشورهای عقبمانده در سایۀ چنین پالیسی تامین نشده و نمیشود. به همین جهت است که ما انتقاد میکنیم.
ما خلاف انتظار اینها کارهایشان را انتقاد میکنیم. وقتی پالیسی بر ضد اهداف اساسی و در تضاد با بهبود وضع جامعه است. مثل پالیسیهای امریکا در برون از امریکا که عموما غیر عادلانه است. دولتهایی را که در کشور عقبافتاده استخدام میکنند و در حقیقت به کرایه میگیرند، کارکرد این حکومتها در تقابل با منافع ملی و بهبود وضع ملتهاست. این مساله باعث میشود که ما در تقابل با چنین پالیسیها قرار بگیریم.
آنچه را من نوشتهام و بارها گفتهام و امروز هم بر آن تاکید میکنم این است که راهها و برنامههای بهتری برای بهبود وضعیت افغانستان وجود داشت و هنوز هم وجود دارد. راهبردهای موثر برای برونرفت از بحران در افغانستان وجود داشت و وجود دارد تا بیش از این مردم قربانی نشوند. بیش از این فرصتهای بازسازی نسوزند، چه راههایی وجود دارد که به مردم خدمت شود. ما تا امروز نشانهیی نمیبینیم که وضع مردم بهبود یافته و به مردم خدمت شده باشد. دولت هم به گپهای ما گوش نمیدهد و توجه نمیکند. البته این در درازمدت به نقص و ضرر خودشان هم است. ولی با تاسف مزید به ضرر مردم هم است.