مقاله

کابل ۲۰۲۰ یا نیویارک ۱۹۸۰

مهدی حسنی

تیوری پنجره شکسته

در سال ۱۹۶۹ «فیلپ زیمباردو» استاد دانشگاه استنفورد، تجربه‌یی در حوزه روان‌شناسی اجتماعی را آزمایش کرد. او یک موتر تیزرفتار بدون پلیت را با چند بستۀ کاندوم، در یک خیابان برونکس نیویارک رها کرد و موتر تیزرفتار دیگر را درست با همان وضعیت در «پالوالتو» (یکی از محلات ثروتمند کلیفرنیا) قرار داد.

به موتر تیزرفتار در برونکس در زمانی کم‌تر از ۱۰ دقیقه حمله شد و رها شدن موتر موجب سرقت سریع آن شد؛ اما موتری که در «پالوالتو» رها شده بود، بیش از یک هفته دست‌نخورده باقی ماند.

در قدم بعدی زیمباردو یکی از شیشه‌های موتر تیزرفتار را در پالوالتو شکست. پس از شکستن شیشه‌های موتر، تقریبا در زمان کوتاه و طی چند ساعت، عابران شروع به برداشتن وسایل داخل موتر کردند، ‌طوری که این بار تمام قطعات و وسایل موتر پیاده شد.

آنچه جالب بود، در هر دو مورد درصد بالایی از غارت‌گران، افراد خطرناک نبودند. این آزمایش دو استاد جرم‌شناس دانشگاه هاروارد، «جیمز ویلسون» و «جورج کلینگ» را به طرح و توسعه نظریه «پنجره شکسته» در سال ۱۹۸۰ رهنمون شد.

آن‌ها اعتقاد داشتند که غافل ماندن از جرایم کوچک، زمینه را برای وقوع جرایم بزرگ‌تر مهیا می‌کند. یک پنجره شکسته و مرمت‌نشده دال بر این است که کسی به آن اهمیت نمی‌دهد و بنابراین شکستن پنجره‌های بیشتر نیز هزینه‌یی به کسی تحمیل نخواهد کرد.

اگر شیشه یکی از کلکین‌های یک ساختمان شکسته باشد و زود مرمت نشود، پس از مدتی عابرانی که از مقابل آن می‌گذرند به این نتیجه می‌رسند که برای کسی مهم نیست این پنجره شکسته است و کسی به شکسته شدن پنجره‌های این ساختمان اهمیت نمی‌دهد.

به مرور، مهاجمان بر تعداد شیشه‌های شکسته ساختمان می‌افزایند. دیری نمی‌پاید که شیشه‌های بیشتر شکسته می‌شود و این احساس بی‌قانونی و هرج‌ومرج از خیابان به خیابان و از محله‌یی به محله دیگر گسترش می‌یابد و با خود پیام‌هایی را به همراه خواهد داشت؛ به عبارتی این پیام را می‌دهد که «شما مجاز به انجام هر کاری هستید، بدون آن‌که فردی مزاحم شما شود».

کابل ۲۰۲۰ دقیقا مانند نیویارک ۱۹۸۰، شاهد چنین جرایم است. اگر قبلا راهزن‌ها و جانیان تنها تلیفون و مقداری پول را می‌دزدیدند اکنون بدون هرگونه ترس و هراس با اسلحه سرد (تیشه) ریشۀ یک خانواده را می‌خشکانند.

یکی از پیاده‌روهای شهر کابل را در نظر بگیرید. اگر مقداری زباله در محلی باشد، سرانجام در آن محل انبوهی از زباله‌ها انباشته می‌شود و اگر موتری در آنجا وجود داشته باشد و شخصی برای سرقت به آن منطقه برود، با دیدن انبوه زباله‌ها این پیام را برداشت می‌کند که این منطقه بسیار آشفته و بی‌صاحب است و کسی بر چیزی نظارت ندارد؛ بنابراین با فکر آرام دست به سرقت یا ارتکاب جرم‌های دیگر می‌زند.

کوچه‌پس‌کوچه‌های کابل زمینه‌ساز سرقت و انواع جرایم هستند. شهروندان کابل بدون هرگونه امتناعی انواع زباله‌های خود را در جای‌های نامناسب می‌اندازند؛ بسیار شرم‌آور است که حتی کثافات  خود را از کلکین حمام و… وسط سرک و کوچه می‌اندازند. این‌همه بی‌تکلیفی و بی‌نزاکتی، مادر تمام بدبختی‌هاست.

به‌طور خلاصه نظریه «پنجره شکسته» عنوان می‌کند که بی‌توجهی به اخلال در نظم عمومی و اعمال تخریبی چون نوشتن و کشیدن اشکال روی دیوارها، ریختن زباله، تخریب اموال عمومی، نوشیدن مشروبات الکلی در انظار عمومی، تکدی‌گری و ولگردی حاکی از عدم توجه به بزه‌کاری موجب مساعد شدن زمینه برای جرایم مهم‌تر می‌شود.

طی دهه ۸۰ در نیویارک باج‌گیری در ایستگاه‌ها و داخل قطارها امری عادی بود. فرار از پرداخت پول تکت رایج بود تا آنجا که سیستم مترو ۲۰۰میلیون دالر در سال از این بابت ضرر می‌کرد.

مردم از روی کتاره‌ها به داخل ایستگاه می‌پریدند یا موترها را به عمد خراب می‌کردند و یک‌باره سیل جمعیت بدون پرداخت تکت به داخل مترو، بس و … سرازیر می‌شدند؛ اما آن‌چه بیش از همه به چشم می‌خورد گرافیتی (Graffiti) یا نوشته‌های روی درودیوار، موترها و اتاقک‌های بس‌ها بود.

گرافیتی نقش‌ها و عبارات عجیب‌وغریب و درهمی است که روی دیوار نقاشی یا نوشته می‌شود. هر شش هزار واگن در حال کار، از سقف تا کف و از داخل و خارج از گرافیتی پوشیده شده بود.

نقش‌ونگارهای نامنظم و بی‌قاعده چهره‌یی زشت، عبوس و غریب در شهر بزرگ زیرزمینی نیویارک پدید آورده بود. وضعیت شهر نیویورک در دهه ۱۹۸۰ این‌گونه بود؛ شهری که موجودیت‌اش در چنگال جرم، جنایت و خشونت فشرده می‌شد.

امروزه کابل که از جرم، دزدی، سرقت مسلحانه، راهزنی، ریختن زباله در انظار عمومی، آلودگی صوتی، آلودگی آب‌وهوا و از همه بیشتر کشتن آدم‌ها، از نیویارک ۱۹۸۰ پیشی گرفته و نیویارک دهه ۸۰ را پشت‌سر گذاشت است.

با آغاز دهه ۱۹۹۰ به ناگاه وضعیت گویی به یک نقطه عطف برخورد کرد و سیر نزولی آغاز شد، قتل و جنایت به میزان ۷۰درصد و جرایم کوچک‌تر مانند دزدی ۵۰درصد کاهش یافت. در ایستگاه‌های مترو با پایان یافتن دهه ۱۹۹۰ به میزان ۷۵درصد از جرایم از میان رفته بود.

اتفاقی که در نیویارک افتاد حالات مختلفی را دربر می‌گرفت، به‌جز یک تغییر تدریجی، کاهش جرایم و خشونت، ناگهانی و به‌سرعت اتفاق افتاد. بنابراین باید عامل دیگری در کار می‌بود و توضیح دیگری برای این وضعیت پیدا می‌شد؛ این (توضیح دیگر) چیزی نبود مگر «نظریه پنجره شکسته».

در میان همه ناهنجاری‌های اجتماعی که گریبان نیویارک را گرفته بود «ویلسون» و «کلینگ» دست روی «باج‌خواهی کوچک» در ایستگاه‌های مترو، «نقاشی‌های گرافیتی» و نیز «فرار از پرداخت پول تکت» گذاشتند.

آن‌ها استدلال می‌کردند که این جرایم کوچک، علامت و پیامی را به جامعه می‌دهند که «ارتکاب جرم، آزاد است» هرچند فی‌نفسه خود این جرایم کوچک هستند. این بود نظریه اپیدمی جرم که به ناگاه نظرات را به خود جلب کرد.

اکنون وقت آزمایش این نظریه در مرحله عمل بود. فردی به‌نام «دیوید گان» به مدیریت سیستم مترو گماشته شد و پروژه چند میلیارد دالری تغییر یافت و بهبود سیستم متروی نیویارک آغاز شد.

برنامه‌ریزان به او توصیه کردند خود را درگیر مسایل جزیی مانند گرافیتی نکند و در عوض به تصحیح سیستمی بپردازد که به‌کلی در حال از هم پاشیدن بود؛ اما پاسخ وی بسیار عجیب بود. گان گفت: «گرافیتی سمبل ازهم‌پاشیده شدن سیستم است و باید جلوی آن را به هر بهایی گرفت.»

«گان» در قلب محله خطرناک «هارلم» یک کارگاه بزرگ تعمیر و نقاشی واگن برپا کرد. واگن‌هایی که روی آن‌ها گرافیتی کشیده می‌شد، بلافاصله به آن‌جا منتقل می‌شد. به دستور او تعمیرکاران سه روز صبر می‌کردند تا افراد شرور خوب واگن را کثیف کنند و هر کاری دل‌شان می‌خواهد از نقاشی و … انجام دهند، بعد دستور می‌داد شبانه واگن را رنگ بزنند و صبح زود روی خط قرار دهند؛ به‌این‌ترتیب زحمت سه‌ روز آن‌ها به هدر رفته بود؛ درحالی‌که «گان» در بخش حمل‌ونقل نیویارک همه‌چیز را زیرنظر داشت، «ویلیام برتون» به سِمَت ریاست پولیس نیویارک برگزیده شد.

وی نیز از طرفداران نظریه «پنجره شکسته» بود و به آن ایمانی راسخ داشت. در این زمان ۱۷۰هزار نفر در روز به نحوی از پرداخت پول تکت می‌گریختند. آنان از روی ورودی‌های دریافت تکت می‌پریدند یا از بین پره‌های دروازه خودکار، خود را به زور به داخل می‌کشاندند؛ درحالی‌که جرایم و مشکلات بزرگ دیگر در داخل و اطراف ایستگاه‌های مترو در جریان بود. برتون به مقابله مسئله کوچک بهای تکت و جلوگیری از فرار مردم از این موضوع، پرداخت. در بدترین ایستگاه‌ها تعدادی مامورانش را چند برابر کرد.

به‌محض این‌که تخلفی مشاهده می‌شد فرد را بازداشت و به سالون ورودی می‌آورند و در همان‌جا درحالی‌که همه آن‌ها را با زنجیر به هم بسته بودند سرپا و در مقابل موج مسافران نگه می‌داشتند. هدف برتون ارسال این پیام به جامعه بود که «پولیس در این مبارزه، جدی و مصمم است».

او یک گام دیگر نیز به جلو برداشت و اداره پولیس را به ایستگاه‌های مترو منتقل و موترهای سیار و سریع پولیس را در ایستگاه‌ها مستقر کرد. در همان‌جا انگشت‌نگاری صورت می‌گرفت و سوابق شخص بیرون کشیده می‌شد. از هر ۲۰ نفر یک نفر اسلحه غیرمجاز با خود حمل می‌کرد و این موجب سنگین‌تر شدن پرونده شخص می‌شد. هر بازداشت ممکن بود به کشف چاقو و اسلحه و گاه قاتلی فراری منجر شود.

چرا نباید وزارت داخله، شهرداری کابل و ریاست محیط‌زیست برای دست‌یابی به نتیجه از چنین تیوری‌هایی پیروی کنند؟

نتیجه این شد که مجرمان بزرگ به‌سرعت دریافتند که با این جرم کوچک، ممکن است خود را به دردسر بزرگ‌تری بیندازند. اسلحه‌ها در خانه گذاشته شد و افراد شرور نیز از خراب‌کاری در ایستگاه‌های مترو دست کشیدند؛ زیرا خطایی کوچک ممکن بود دردسر بزرگی در پی داشته باشد. پس از چندی، نوبت به جرایم کوچک خیابانی رسید. درخواست پول از سر چهارراه‌ها هنگامی که موترهای داخل شهری متوقف می‌شدند، مستی، ادرار در خیابان و جرایمی از این قبیل که پیش‌پاافتاده به نظر می‌رسید، می‌توانست موجب دردسر افراد شود.

باور «برتون» براساس نظریه «پنجره شکسته» این بود که بی‌توجهی به جرایم کوچک پیامی است به جنایتکاران، تبهکاران و مجرمان بزرگ‌تر به این معنا که «جامعه ازهم‌گسیخته است» و برعکس مقابله با این جرایم کوچک به این معنی بود که اگر پولیس تحمل این حرکات را نداشته باشد، پس طبیعی است با جرایم بزرگ‌تر برخورد شدیدتر و جدی‌تر خواهد کرد.

براساس دیدگاه ارائه‌دهندگان این نظریه، حل مشکلات وقتی هنوز کوچک هستند، یک راهبرد موفق برای جلوگیری از خراب‌کاری به شمار می‌رود و «پنجره‌های شکسته را در مدت‌زمان کوتاهی (برای مثال یک روز یا یک هفته) تعمیر کنید و تمایل خراب‌کارها برای شکستن پنجره‌ها یا آسیب رساندن بیشتر، بسیار کم‌تر خواهد شد»، «پیاده‌رو را هر روز تمیز کنید، تمایلی برای نریختن زباله به وجود می‌آید» یا «نرخ زباله‌ریزی بسیار کم‌تر خواهد شد و مشکلات افزایش نخواهد یافت و به‌این‌ترتیب افراد آبرومند و سالم، محله را ترک نخواهد کرد.»

نظریه پنجره شکسته دو ادعا دارد:

 ۱- از جرم‌های جزیی بیشتر از رفتار ضداجتماعی سطح پایین جلوگیری می‌شود. ۲- از جرم‌های بزرگ پیش‌گیری خواهد شد؛ البته این نظریه منتقدانی نیز دارد.

یکی از انتقادهایی که بر این نظریه وارد می‌کنند دخالت بیش‌ازحد، همراه با سخت‌گیری نسبت به شهروندان است. همچنین افزایش موارد سوءاستفاده از قدرت، نارضایتی شهروندان و سرانجام رودررویی آن‌ها با دولت را در پی خواهد داشت، درحالی‌که ضرورت همکاری مردم در مبارزه مؤثر با جرم در یک کشور، همواره امری اجتناب‌ناپذیر است؛ اما در کشور ما این تیوری صددرصد پاسخ می‌دهد.

نمونه دیگر کاربرد نظریه پنجره شکسته در طراحی و معماری فضاهای شهری است. چه نوع طراحی و برنامه‌ریزی فضاهای عمومی می‌تواند بر رفتار اجتماعی مردم و امنیت بیشتر در یک شهر مؤثر باشد؟

گسترش روزافزون جرایم در فضاهای شهری و تا حدی بی‌توجهی معماران و طراحان شهری به جرایم محیطی بر اهمیت مسئله افزوده است.

مطالعات و دیدگاه‌های مختلف نشان می‌دهد کاهش و کنترل جرایم شهری نسبت معناداری با مشارکت، نظارت، مالکیت و استفاده دایم کاربران از فضا دارد؛ توجه به ریزه‌کاری‌های فضایی و روابط اجتماعی به‌جای سیاست‌های سخت پولیسی.

«جیکوبز» یکی از فعالان مشهور مدنی در نیویارک و از نخستین افرادی است که پرسش‌هایی را درباره فضای عمومی مطرح کرد؛ هرچند در آغاز توسط تکنوکرات‌های مدرنیسم شهری تمسخر شد؛ اما امروزه افکارش تایید شده است.

جیکوبز در کتاب معروف خود «مرگ و زندگی در شهرهای امریکایی در سال ۱۹۶۲» ماهیت باشکوه شهرهای چندعملکردی، جایی که خیابان همسایگی و جوامع عناصر حیاتی و فرهنگ شهری به شمار می‌آید را احیا کرد.

از نظر او، آرامش فضای شهری از ابتدا و ضرورتا به وسیله پولیس تأمین نمی‌شود؛‌ ولی حضور پولیس تضمین می‌شود. امنیت فضای شهری توسط شبکه ناخودآگاه و پیچیده اجتماعی تقویت می‌شود. آن‌چه در مودل ضرورت دارد چشم‌هایی است که همواره خیابان و پیاده‌روها را می‌بینند؛ چشم‌های کسانی که مالکان طبیعی خیابان هستند. به این اعتبار اگر پیاده‌روهای خیابان به‌صورت استفاده شوند، آنگاه بر چشم‌های ناظر بر خیابان افزوده خواهد شد.

در دیدگاه جیکوبز یک خیابان امن جایی است که مشخص کردن مرزهای بین فضاهای عمومی و خصوصی، مردم و حرکت‌های دایم آن‌ها در پیاده‌روها به‌صورت واضح صورت گرفته باشد به همین نسبت دارای بلاک‌های کوچک، کنج‌ها، خُرده‌فضاها و تقاطع‌های متعدد خواهد بود؛ جاهایی که ساختمان‌ها و کاربری‌های جذاب در طبقه همکف با چشم‌های متعدد اتفاقات بیرون را تحت کنترول خود دارد.

«نیومن» معمار و برنامه‌ریز شهری نیز در کتاب معروف خود «خلق فضای قابل دفاع» نظریه «فضای قابل دفاع» را عنوان و این پیشنهاد را مطرح کرده است که جامعه نه توسط پولیس، بل توسط افرادی که در عرصه‌های خاص سهیم‌اند، تعریف می‌شود.

نیومن معتقد است با استفاده از سازوکارهای نمادین و شکل دادن عرصه‌های تعریف‌شده می‌توان یک محیط و فضاهای غیرقابل دفاع را به اماکن و فضاهایی تبدیل کرد که تحت کنترول ساکنانش باشد. محدود و عقیم کردن عادات و فعالیت‌های بد با راهبردهای پیش‌گیرانه و معطوف به موقعیت، نه‌تنها به وسیله نهادهای قدرت، بل توسط جامعه از طریق مشارکت فعال و نظارت مردم، موجب حل مشکلات می‌شود.

این مسئله منوط به پشتیبانی از نقش دولت در تنظیم و کنترول مناطقی است که در آن‌ تمایلات عمومی باید همیشه در اولویت باشد. برخلاف بسیاری از دعاوی که از دیدگاه لیبرال برخواسته؛ هم‌زیستی دموکراتیک در حوزه عمومی، نیازمند محدود کردن بعضی از آزادی‌های فردی است، به این منظور که شرایط استفاده از یک فضای عمومی و لذت جمعی برای تعداد بیش‌تری از کاربران فضا فراهم شود.

برخی از موفق‌ترین شهرها که با این وضعیت سروکار دارند با برنامه‌ریزی بازدارنده و طراحی با کیفیت بسیار بالا چرخه زوال رهایی یافته‌اند.

«زیمباردو» مشاهده کرد که از نظر سیاست جنایی گزمه پیاده پولیس، مخصوصا پولیس محلی که با اجرای قواعد غیررسمی خاص هر محل و فراتر از اجرای صرف قانون، اقتدار خود را حاکم کرده و به‌محض این‌که «پنجره‌یی می‌شکند فوری آن را تعمیر می‌کند و پنجره شکسته را حتی با اقداماتی گاهی خشونت‌آمیز، بر سر جای خود می‌نشاند» کارآتر است.

هرچند گزمه پیاده هزینه بیشتری مصرف می‌کند و گزمه سواره نسبت به آن هزینه کم‌تری دارد و می‌تواند مسیر بیش‌تری را طی کند؛ اما او از نظر کارآیی گفت پولیس پیاده کارآتر و کارآمدتر از پولیس سواره است؛ زیرا پولیس پیاده با مردم ارتباط برقرار می‌کند و حضور فیزیکی پولیس در بین مردم می‌تواند امنیت‌بخش و بازدارنده باشد؛ این در حالی است که پولیس سواره نمی‌تواند چنین کارآیی‌هایی داشته باشد.

در این راستا، گزمه پیاده بیش از نوع موتری آن قادر به مشاهده رفتار اخلال‌گرانه است؛ بنابراین می‌توان گفت که بی‌نظمی ایجادکننده جرم است؛ درواقع زیاد شدن تخلف سبک، خواه عنوان مجرمانه داشته باشد و خواه جرم‌انگاری نشده باشد و در حد یک انحراف باشد، سبب احساس بی‌نظمی در محله و جامعه می‌شود؛ یعنی احساس عدم کنترول باعث می‌شود افراد احساس به خودرهاشدگی و بی‌تکلیفی کنند و این بی‌نظمی است که بزه‌کاری را ایجاد می‌کند نه این‌که بزه‌کاری منجر به بی‌نظمی شود.

مثال دیگر وجود کثافات در پیش دروازه خانه‌هاست که به معنی عدم وجود نظم و به خود رهاشدگی است. در مقابل این بی‌نظمی‌ها و بی‌نزاکتی‌ها باید سیاستی اتخاذ شود که جهت‌گیری آن مبارزه با تخلفات بسیار کوچک باشد؛ زیرا این جرایم غیرمدنی سبک عامل بزه‌کاری شده و احساس نابسامانی و بی‌تکلفی در بین اهالی یک محل و در سطحی وسیع‌تر یک جامعه را به وجود می‌آورد و با افزایش احساس ناامنی، بزه‌کاران بالقوه نسبت به فعلیت بخشیدن به اندیشه مجرمانه خود، ترغیب می‌شوند.

این تیوری بر دو فرض استوار است: اول این‌که اگر مسوول یک تخلف فوری محکوم نشود، به تکرار جرم تحریک می‌شود. دوم این‌که اگر متخلفان محکوم نشوند، برای هر تخلف با تمام سخت‌گیری‌ مبتنی بر قانون، آن‌ها به‌تدریج از جرایم کوچک به جنایت خواهند رسید.

تنها شیوه جلوگیری از تکرار جرم و اوج‌گیری تخلفات، واکنش فوری نشان دادن به تک‌تک آن‌هاست. با محکوم کردن فوری مسوولان و مرتکبان، آن‌ها را قانع می‌کنیم که هر عمل علیه جامعه، چنین عکس‌العملی در پی دارد و احساس مصونیت برای متخلفان از بین خواهد رفت.

بنابراین از تمام مسوولان شهرداری، وزارت داخله، ریاست محیط‌زیست و مردم شریف کشور انتشار می‌رود این تیوری را سرمشق روزگار و زندگی خود قرار دهند و از حرکات متهورانه و شعارهای پرطمطراق خود جلوگیری کنند.

منابع:

۱-  کی ویلسون، جمیز و گاد. (پنجره‌های شکسته- پولیس و امنیت محلی)، صادری توحید خان، محمد، ترجمه: مجله قضایی و حقوقی دادگستری ایران، شماره ۳، تابستان ۱۳۸۲، ص ۱۷۹٫

۲- گسن ریموند، مقدمه بر جرم شناسی، ترجمه: کی نیا مهدی، شماره ۴۱،  ۱۳۷۰، ص ۱۱٫

۳- نوروزی، نادر، سیاست جنایی در جرایم خرد و تأثیر آن بر احساس امنیت شهروندان با تکیه بر نظریه پنجره‌های شکسته، مجله دانشگاه تهران، شماره ۱۲، ۱۳۸۹٫

۴- حسینی، محمد. پول الکترونیک مبتنی بر نظریه پنجره‌های شکسته. فصلنامه امنیت تهران، شماره ۸، ۱۳۸۶٫

۵- رویا، مهسا. امنیت اقتصادی مبتنی بر سیاست تسامح صفر. فصلنامه اقتصاد مالی، شماره ۵۵، ۱۳۹۶

نوشته‌های مشابه

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا