جنگ علیه تروریزم با مدیریت اخلاق؟
سازمان دیدبان حقوق بشر در تازهترین گزارش خود در بخشی از آن ادعا کرده که قطعات خاص امنیت ملی افغانستان در علمیات شبانۀ خود علیه دشمنان مردم افغانستان، دچار تخطی شده و به کشتن غیر نظامیان مبادرت ورزیده است.
دیدبان حقوق بشر این تخطیها را یک نوع محاکمه صحرایی خوانده و آن را جرایم جنگی توصیف کرده است. بر اساس این گزارش، این قطعات امنیتی در ظاهر تحت مدیریت امنیت ملی است، اما در واقع توسط نیروهای ایالات متحده آموزش دیده و تجهیز گردیده است.
این گزارش در حالی به نشر میرسد که در ماههای اخیر نیروهای امنیتی ما، علمیاتهای سنگینی را در مناطق مختلف علیه طالبان به راه انداخته و پیروزیهای قابل توجهی را نیز نصیب گردیده است.
در آن سوی خط جنگ اما طالبان و سایر نیروهای مخالف دولت از سالهای متمادی بدینسو وحشتناکترین جنایات جنگی را مرتکب میشوند، به کشتار مردم عادی مبادرت میورزند و در خیلی موارد از مردم عادی به عنوان سپر امنیتی استفاده میکنند و یا گونههای دیگری از جنایات جنگی مثل سر بریدن، قطع اعضای بدن و کوچاندن اجباری مردم، از مواردیاند که در اشکال و ابعاد مختلف تکرار میشوند.
در چنین وضعیت جنگی که طرف مقابل از تمامی گزینههای مخالف با قواعد جنگ بهمنظور شکست نیروهای دولتی استفاده میکنند، منطق مسلط بر مدیریت و رهبری جنگ ایجاب میکند که یک سلسله تخطیهای تعریفشده جنگی که به صورت غیر ارادی صورت میگیرد، توجیهپذیر گردد.
نباید از نظر دور داشت که میدان جنگ و آن هم در مقابل متحجرترین گروههای تروریست و دهشتافگن، میز محاسبه و تحلیل و تفسیر پرنسیبهای حقوق بشری و فضیلتهای انسانی نیست.
در هنگامه کاروزار جنگی که گروههای تروریستی تمام گزینهها را به کار میبندند تا اعمال تروریستی بیشتری را مرتکب شوند، مهار آنها بدون شک سبب اختلال زندگی مردم عادی و یا در مواردی سبب از بین رفتن مردم عادی نیز خواهد گردید.
باید توجه داشت که جنگ و اخلاق دو بحث متفاوت و متضاد است که همآوایی و هماهنگی آن در بسیاری موارد امکانپذیر نیست به دلیل اینکه مدیریت جنگ با مدیریت اخلاق نیروهای جنگی اغلب قابل جمع نیست.
حالا اینکه سازمان دیدبان حقوق بشر بهعنوان یک فعالیت حقوق بشری به ارایه چنین گزارش مبادرت ورزیده است، بیشتر انجام یک التزام اخلاقی است که به دلیل الزام وظیفوی در برابر حقوق و تعهد کاری به انجام رسانده، اما واقعیت این است که پرکتیک تیوری حقوق بشری و الزامات آن، در میادین جنگ حتا در متمدنترین کشورهای جهان یک امر بهشدت دشوار و سنگین است.
حوادث و رخدادهای تلخی که در دهه نود میلادی در یوگوسلاوی قدیم اتفاق افتاد و جنایتهای سنگین جنگی که در آن جغرافیا و توسط طرفهای درگیر جنگ صورت گرفت، هنوز بهعنوان یک زخم الیتامنیافته در خاطرات مردم و بهخصوص قربانیان آن حوادث باقی است.
مراد از این اشاره، این است که جنگ در سادهترین تعریف بهمنظور درهم شکستن و نابودی طرف مقابل صورت میگیرد و در این فرایند بدون شک، کثیری از انسانهای بیگناه نیز قربانی میشوند.
تصرف جغرافیای دشمن یکی از اهداف اولیه جنگ است، اما فرایند این تصرف اغلب با عوارض و خسارات جنگی همراه است که قربانی شدن انسانهای بیگناه نیز شامل همین عوارض و خسارت میگردد.
البته این تفسیر بهمعنای توجیه جنایات جنگی نیست، مثل کشتار اسرای جنگی و یا محاکمه صحرایی، اما در مواردی خاصی که دشمنان دولت از مناطق مسکونی و خانههای مردم بهعنوان سپر امنیتی استفاده میکنند، در چنین وضعیت نیروهای امنیتی با ناگزیریهای میان مرگ و زندگی مواجه میشوند که هرگونه رفتار آنها برای نجات خودی توجیهپذیر میگردد.
البته انتظار ما نیز از نیروهای امنیتی همین است که در سختترین شرایط نیز به مراعات اصول اخلاقی جنگ دقت کنند و از اعمال ارتکاب جرایم جنگی دوری گزینند، اما در یک سلسله موارد استثنایی وقتی که پای مرگ و زندگی خودی در میان میآید، ناگزیزیهای اخلاقی نمیتواند شکست نیروهای امنیتی را توجیهپذیر نماید.
باز هم تاکید میکنیم که دیدبان حقوق بشر با تهیه این گزارش یک امر اخلاقی را به ثمر رسانده است، اما این امر اخلاقی در وضعیتی که طالبان و تروریستهای داعش و القاعده برای نابودی یک نظام و یک ملت کمر بسته و جهان پیرامون را به تهدید گرفته است، قابل تعمیم نیست.
به همین دلیل هیچ امری اخلاقیتر از این نیست که این گروهها نیست و نابود شوند.
روزنامه راه مدنیت/ سرمقاله