یک استاد دانشگاه در پاریس: «بهرسمیت نشناختن طالبان بهنفع چین است»
راه مدنیت: مهدی منادی؛ استاد دانشگاه سیانسپو پاریس و دیپلمات پیشین افغانستان در چین، در نشستی مجازی زیر عنوان «جایگاه طالبان در سیاست خارجی چین» گفت: مهمترین اصل برای چین مدیریت اسلامگرایان یا به تعبیر چین «تروریستها»، استفاده از خود مسلمانان برای مدیریت آنهاست. طالبان از زمان ملاعمر این وعده را داده و نقش یک بازیگردان را در کنار پاکستان برای چین بازی کرده است.»
به گفته این استاد دانشگاه، «نوع نگاه چین و تمام بازیگران در منطقه این گونه است که اگر با طالبان و گروههای تروریستی در منطقه بازی نکنیم، قطعا آنها با ما بازی خواهند کرد. در عین حال از محدودیت روابط طالبان هم بهره میبرد و منابع معدنی افغانستان را ارزان بهدست میآورد.»
آقای منادی تصریح میکند که «چین در تعامل با طالبان در سطح دوجانبه دوجوره غیررسمی دارد، اما در سطح چندجانبه، شناسایی دیفکتو را اختیار میکند. این نگرش محدود بهنفع چین است، بهعبارت دیگر عدم شناسایی طالبان بهنفع چین است و از آن در کوتاهمدت بهرۀ کافی را میبرد.»
در بخش دیگر، آقای منادی در مورد جهتگیری چین بهسمت حوزۀ آسیایی جنوبی و مرکزی، اشاره به استراتژی سانزو میکند و میگوید: «چین در یک طرف سروصدا و در سوی دیگر اقدام میکند. از این رو در حوزۀ جنوب شرق آسیا بیشتر نگرانی ایجاد میکند، اما در قلب آسیا نفوذ خویش را گسترش میدهد.»
به باور این آگاه مسایل بینالملل، چین پس از جنگ “تلاس” در سال۷۵۱ با مسلمانان یا به تعبیر آن (بربرها) به پنج قاعده رسیده است؛ اول، باید بربرها را با بربرها مدیریت کنند. دوم، زمانی که چین کمتوان است، هدیه میدهند و به ازدواجهای سیاسی رو میآورند. سوم، سیاست تدافعی را اختیار میکنند. چهارم، وقتی توان چین بیشتر باشد، از سیاست تهاجمی بهره میبرند و پنجم: از روابط تجاری و دادن امتیاز تجاری، قدرت نفوذ خویش را گسترش میدهند.
آقای منادی همچنین اشارهای به راه ابریشم نمود و گفت که «این راه تجارتی در زمان امپراطوری «هان» برای جستجوی یک همپیمان نظامی ایجاد شد و همواره به چین کمک کرده است که نفوذ سیاسی و نظامی خویش را بهسمت آسیای مرکزی و جنوب گسترش دهد، اگرچه نمیتوان فوائد اقتصادی آن را برای دیگران انکار کرد، اما از اقتصاد این حوزه برای سیاست و قدرت چین بهرهبرداری بیشتر شده است.»
او در بخش دیگر از سخنانش زیر عنوان «بنیادهای نظری سیاست خارجی چین» به سه دریچه نظری تاریخی پرداخت:
اول: ساختار فکری «ویچی» بازی سنتی چینی که بیش از دوهزار سال قدمت دارد، این بازی یکی از سازههای فکری سیاستگزاران چین در روابط و سیاست خارجیشان به شمار میرود.
بر اساس توضیح وی، «این بازی دو اصل دارد؛ اصل اول این بازی توازنبخشی است، یعنی در مقایسه با بازی شطرنج که هدف حذف کامل رقیب است، چهارچوب این بازی، یعنی توازن بخشیدن، اصل اساسی است. دوم، مدیریت حوزه نفوذ حتی با بازیگران رقیب است.»
در گزینه دوم این بخش، نگاه دیگر در سیاست خارجی چین استراتژی سانزو است.
به باور آقای منادی، «اگرچه روشهای سانزو بیشتر در جنگها استفاده میشود، اما برای من بهعنوان کسی که در متن تعامل با چین بودم، بهخوبی درک میکنم که از این روش در سیاست خارجی بهره برده میشود. مهمترین کارکرد آن پیروزی در یک رقابت بدون جنگ مستقیم و حتی دشمنسازی است.»
در گزینه سوم این بخش به تصریح آقای منادی، «طرحی در ادبیات چین بهنام نظریه ارتباطی است که از دل روابط بهوجود میآید. یعنی مانند ریالیسم و لیبرالیسم، ما شاخصههای از پیش تعیینشده در روابط با بازیگران نداریم، شاخصهها از دل تعامل و منطق تعامل ظهور میکنند. قاعده از دل پروسه بهوجود میآید نه از دل منطق از پیشتعیین شده.»
وی همچنین بهصورت گذرا به کنفوسیوس که بر قاعده تاکید دارد ولی در مقابل تائویسم بر روند طبیعی اشاره دارد، پرداخت و از منطق خودانگیختگی تائویسم بهخصوص شبیه آب بودن گفت و افزود: «در سیاست خارجی چین، بر اساس تائویسم مداخله نکردن(Wu Wei) در نموی درونی بازیگران اصل انکارناپذیر است. در حالی که بر اساس کنفسیوس، مداخله و مدیریت رفتار مردم در داخل چین اصل اساسی است.
آقای منادی در پایان سخنانش، این گونه جمعبندی کرد که برای یک دیپلمات چینی، نگرش ویچی، استراتژی سنزو و کشیدن قاعده از دل روابط با اهمیت است.
در بخش افغانستان و طالبان، چنانچه در بالا هم اشارههایی شد، به باور آقای منادی، طالبان یکی از بازیگران یا «بربر»هایی است که دیگر بربرها بهخصوص مسلمانان ایغور، توسط آنان در این حوزه مدیریت میشوند.»
این نشست با گردانندگی سید علی کاظمی، دانشجوی علوم سیاسی برگزار شد.
گزارش: سمندر باختری